تهران – ایرنا -

روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی وادیان با موضوع بررسی تأثیرات روانی دین در زندگی انسان است. روانشناسان دین افرادی هستند که تخصص های دیگر خود در زمینه های علوم انسانی را با دین یا نحوه ی وابستگی مردم به ایمان پیوند می زنند.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری ایرنا، بنابر تعریفی عام هدف روانشناسی، شناختن مردم است و روانشناسان می کوشند با بررسی انگیزش ، شناخت و رفتار انسانی به این هدف دست یابند. در تقسیم بندی انجمن روانشناسی آمریکا از مجموع50 شاخه ی تخصصی در این علم که شامل تخصص های مختلفی مانند روانشناسی بالینی و اجتماعی و بسیاری انواع دیگر است، شاخه سی و ششم این تخصص ها مربوط به روانشناسی دین است که به بررسی انگیزه های مذهبی ، شناخت مذهبی و رفتار مذهبی و نقش دین در مراحل مختلف زندگی انسان می پردازد. بر اساس تحقیقات این گروه می توان اظهار داشت که تقریباً تمام جنبه های زندگی به نوعی با دین و معانی دین ارتباط دارند. بنابراین دین جنبه ای کارکردی دارد و بایستی دید که ایمان شخص از چه راه هایی بر جهان او تأثیر می گذارد. هر چند دین بیانگر و پاسخگوی نیازهای فردی ، اجتماعی و فرهنگی است اما تحلیل روانشناختی از دین جدای از بررسی دین در حوزه ی فرهنگ و جامعه صورت می گیرد. بعلاوه یک روانشناس حوزه ی دین با اصول و مبانی ادیان کاری ندارد و وارد مجادلات مربوط به عقل و ایمان و دعواهای کلامی یا اختلافات میان علم و دین نمی شود و نیز نصوص دینی را مورد بررسی قرار نمی دهد بلکه رویکردی عمدتاً علمی - تجربی دارد که به بررسی جوانب انسانی دین می پردازد و نه خود آن. در اینجا مقصود از رویکرد تجربی در روانشناسی دین این است که با نگرش عینی و بی طرفانه به سراغ دین برویم و فارغ از این که خود دیندار باشیم یا خیر، درباره ی دین و موارد روانشناختی آن از طریق مشاهده و آزمایش یا بررسی های میدانی و آماری دست به واکاوی و پژوهش بزنیم. شاید بتوانیم تاریخ انتشار کتاب 'انواع تجربه دینی' ویلیام جیمز (1902) را سرآغاز روانشناسی تجربی دین بدانیم. مفهوم روانشناسی دین آن گونه که امروز از آن برداشت می شود از حدود قرن نوزدهم اروپا و با پیدایش رشته ی ادیان تطبیقی به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفت. البته دو رشته ی نوظهور دیگر در حوزه ی پزشکی در آن زمان نیز در رشد و اهمیت شاخه ی روانشناسی دین مؤثر واقع شدند. آن دو رشته عبارت بودند از روانشناسی اعماق ( Depth Psychology) که از دیدگاهی غربی به عنوان نخستین روش پژوهش نظام مند در باب ضمیر ناخودآگاه برای درمان بیماری های روانی بکار گرفته شد و دیگری فیزیولوژی روانشناختی ( Psychophysiology ) که از فیزیولوزی به عنوان کوششی برای جانشین سازی دستگاه و تکیه گاه فلسفی مربوط به نظریه ی ادراک ، با سنجش و آزمایشگری عینی ، انشعاب یافت. البته بر کسی پوشیده نیست مطالعه در باب ابعاد مختلف روح و اهمیتش در تعادل شخصیت انسان و نیز بکار گیری روش های دینی برای درمان نابسامانیهای روحی از قرن ها قبل در مباحث فلسفی ادیان مختلف در شرق و غرب عالم مطرح شده بودند. به عنوان مثال اندیشمندان و فلاسفه ی مسلمان از جمله ملاصدرا درباره ی 'علم النفس' یا همان شناخت روان نظریه ها و نکات بدیعی را ارائه نموده اند. ایشان رابطه ی نفس با بدن را شبیه به رابطه ی هر شکل فیزیکی عادی با ماده آن قلمداد نمی کردند و معتقد بودند ادغام همه ی شکل های فیزیکی با ماده ی خود به صورت ترکیب دو عنصر مجزا از هم نیست بلکه این عناصر کاملا در یکدیگرذوب می شوند و در هم می آمیزند تا اتحاد کاملی تشکیل دهند. نفس، در تضاد با اشکال مادی خالص، به واسطه بعضی شکل ها یا قوّه های پست تر، در ماده ی خود تأثیر می گذارد و آن را هدایت می کند. ملاصدرا در این باب می گوید : ' نفس کمال جسم مادی است'. از نخستین افرادی که اثری مستقل تحت عنوان 'روانشناسی دین' منتشر کرد استارباک (99م) بود . نظریات او در این کتاب اگر چه بر پایه ی تحقیق از طریق پرسشنامه های متعدد و تحلیل و تفسیر آنها تهیه شده بود و با مخالفت برخی محافل دینی مسیحی مواجه شده بود اما در هر حال او در این اثر اعلام کرده بود که 'دین یک راز است و علم هرگز همه ی ابعاد آن را نخواهد شناخت'. همین رهیافت را ویلیام جیمز که پیشتر نیز به اثر مشهور و تأثیر گذار او ' تنوع تجربه ی دینی' اشاره شد در سخنرانی های گیفورد که بالاترین گردهمایی فکری دانشمندان در غرب است اذعان داشت که ' دین ، عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در حیات انسان است .' رهیافت جیمز بیشتر بالینی و کمتر تجربی بود. در ادامه ی گسترش پژوهش ها و تحلیل هایی که در خصوص روانشناسی دین مطرح شدند افرادی مانند زیگموند فروید (56- 1932م) که رهیافتی کاملاً خصمانه و مغایر با رویکردی که وجه ربّانی دین و تأثیرات آن بر روح و روان آدمی دارد ، ظهور کردند. نظریات فروید در باب دین که برای دوره ای از که از شهرت برخوردار شده بود با ظهور برخی شاگردانش مانند کارل گوستاو یونگ (87- 1961م) که از مکتب او جدا شدند و روش روانشناختی مستقلی را پیش گرفتند مورد نقد و چالش فراوان واقع گشت و در بسیاری از موارد مردود اعلام شدند . هر چند شایان توجه است که تعلّق خاطر یونگ به دین ، اسطوره و سنن باطنی و نمادین نبود که او را از فروید جدا کرد بلکه ارزیابی مثبتش از دین به عنوان نمایانگر ابعاد روح به نحوی ژرف تر و جامع تر از استادش بود. در بین اندیشمندان مسلمان و حتی برخی ون دیگر ادیان ، آراء یونگ نیز به دلیل تعت با اهداف و آرمان های دین مورد تأیید واقع نشده است. در ادامه ی مطالعات روانشناسی دین یکی از مباحثی که مورد توجه واقع شد در خصوص تکامل تصویر خدا در ذهن آدمی بود. لذا روانشناسانی مانند ژان پیاژه ( 86-1980 م) پژوهش های مهمّی را در باب دین در نظر کودکان انجام دادند . البته آغاز گر این پژوهش ها در غرب هانری کلاویه و در حدود سال 1931 میلادی بود. یکی از پژوهش های جدّی و گسترده ای که در این موضوع انجام شد در حدود دهه ی 1970 میلادی و توسط الکایند بود که رشد آرای مذهبی در کودکان را متناظر با مراحل شناختی ایشان نشان داد. الکایند در سه بررسی جداگانه یک سلسله سؤالات را به ترتیب در اختیار کودکان یهودی ، کاتولیک و پروتستان قرار داد تا دریابد که آنها از هویّت و آرای مذهبی چه درکی دارند. مثلاً او در یک بررسی سؤالاتی از قبیل: 'تو مسیحی هستی؟' ، 'چرا؟' و یا سؤالاتی از قبیل 'دعا چیست؟' و ' دعاها به کجا می روند؟' را از کودکان پرسید. الکایند و همکارانش دریافتند که در هر سه گروه میان پاسخ های کودکان شباهت های شناختی زیادی وجود دارد که وابسته به سنّ آنهاست و رشد آرای مذهبی تا حدّی متناظر با مراحل شناختی کودکان است . مراحل رشد شناختی که پیشتر پیاژه ( روانشناس سوئیسی ) آن را مطرح کرده بود . به این معنی که کودکان هر چه بزرگتر می شوند قادر به تفکر مذهبی انتزاعی تری هستند . به عنوان مثال فروید تصویر خدا را در چهره ی پدر می دید و آن را نوعی فرافکنی پدر واقعی شخص به منظور رفع عقده ی ادیپ محسوب می کرد. البته رویکرد فروید کاملاً مخالف با رویکردی بود که مردم مذهبی اتخاذ می کنند. یونگ نیز اگر چه ' کهن الگوها' را در میزان ابعاد مفاهیمی که از خدا وجود دارند ، سهیم می دانست اما به هر حال او نیز به پیوند استوار بین نحوه ی تلقی کودکان از پدر واقعی شان و تصور آنان از خدا اذعان داشت. از دید بسیاری از روانشناسان و تحلیل گران رفتاری، رفتارهای پدر و مادر تأثیر بسزایی در تلقی کودکان و نوجوانان از خدا دارد. به عنوان مثال نتایج یکی از پژوهش ها در این زمینه نشان می داد که افراد مایلند خدا را به صورت عشق مادری درک کنند و نه به صورت اقتدار پدری. فنون فرزند داری تا حد زیادی با دین پیوند خورده است ' نان سی. زد ' معتقد بود که برخی از پدر و مادرها تصویر خدای عذاب دهنده را بکار می گیرند تا رفتار فرزندان خود را مهار کنند. در واقع پدر و مادرهای فاقد قدرت به نوعی ' ائتلاف با خدا' روی می آورند تا در فرمان بردار کردن فرزندان موفق شوند؛ که این امر پیامدهای منفی ای را در پی دارد و باعث می شود که کودکان به خاطر مشکلات همواره خود را سرزنش کنند و احساس کنند که باید فرمان بردار باشند. دین نقش های درونی و ظریف تری را نیز در پرورش فرزند و به طور کلی پرورش روح و روان انسان ایفا می کند. اما در هر حال روانشناسی دین که هدفش از دیگاه اسلامی بررسی مراتب اولیه ی رشد انسان و همسو شدن روح و ذهن او با مفاهیم دینی می باشد تا اکنون بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. حتی متأسفانه در این باب پژوهشی همه جانبه و مستقل از منظر قرآن و احادیث نبوی و تربیت دینی اسلامی که همسو با سیره ی نبوی باشد و آراء فلاسفه و اندیشمندان مسلمان را با تحلیلی روان شناسانه در برگیرد ، صورت نگرفته است. در مجموع شاخه ی روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی و ادیان است که در کشور ما به دلیل عدم اختصاص رشته ای مستقل در تحقیقات دانشگاهی ، کم تر شناخته شده و به شکلی درخور مورد توجه واقع نشده است . منابع : 1: روانشناسی دین ، دیوید ام. وولف ، ترجمه ی محمد دهقانی ، انتشارات رشد ، 1391 2:Eight Theories of Religions, Pals, Daniel. Second Edition. Oxford University Press, 2006 3: روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی ، اسپیلکا و دیگران ، ترجمه ی محمد دهقانی، انتشارات رشد 1391 4: ماهنامه ی اطلاعات حکمت و معرفت ، سال هفتم ، شماره ی 88 (فلسفه ی روانشناسی) 5: وبسایت انجمن روانشناسی آمریکا American Psychological Association 6 : دین پژوهی ، جلد اول ، میرچا الیاده ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، تهران، 1375 7: علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی ، ترجمه ی مهدی گنجی ، انتشارات ساوالان ، 1391

 

 

به گزارش خبرگزاری مهر، سومین قسمت از فصل دوم برنامه تلویزیونی چراغ مطالعه» شنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۹۹ از شبکه چهار سیما به روی آنتن رفت. در این برنامه با حضور حجت الاسلام مسعود آذربایجانی، کتاب درآمدی بر روانشناسی دین» مورد نقد و بررسی قرار گرفت. نویسنده کتاب درآمدی بر روانشناسی دین» افزود: برخی از دین‌داران این تصور را دارند که روانشناسی آمده که جایگاه دین را در راهنمایی و مشاوره انسان‌ها را بگیرد. در اصحاب کلیسا در چند دهه این نگاه خیلی رایج بود. از طرفی هم برخی روانشناسان تصور می‌کنند که دین با روانشناسی تضاد دارد در صورتی که واقعیت این نیست. اگر با نگاهی عالمانه به تعریف دین و تعریف روانشناسی نگاه کنیم می‌بینیم که با هم مخالفتی ندارند. دو چارچوب متفاوت دارند اما در جاهایی هم‌پوشانی هم دارند. روانشناسانی مثل یونگ، ویلیام جیمز، پارگامنت و کوینگ معتقدند که دین هم جایگاه خودش را در زندگی انسان دارد و باید آن را به رسمیت بشناسیم. مجری برنامه در ادامه پرسید: وقتی می‌گوئیم روانشناسی دین، گویا دین دارد برای روانشناسی موضوع می‌شود و ممکن است برای دین‌دار این موضوع کمی گران بیاید که جایگاه دین کوچک شده است. آذربایجانی پاسخ داد: معادل انگلیسی این تعبیر چنین دیدگاهی را ایجاد نمی‌کند چون در Psychology of Religion دین مضاف‌الیه است. در فارسی هم در واقع مضاف‌الیه است و جایگاه مضاف‌الیه موجب کوچک‌انگاری نمی‌شود. آیا وقتی می‌گوئیم روانشناسی خانواده یا روانشناسی مدرسه، باعث کوچک شدن خانواده یا مدرسه می‌شود؟ اگر بخواهیم دقیق‌تر ترجمه کنیم باید بگوییم روانشناسی دین‌داری؛ Religion در اینجا به معنای احوالات، رفتارها و مناسک دین‌داران است. روان شناسی دین می‌گوید من به آن چیزی که در کتب مقدس است کاری ندارم بلکه وقتی می‌آید در رفتارها و باورهای انسان‌ها قرار می‌گیرد موضوع مطالعه من می‌شود. این دیگر جنبه انسانی دارد و مقدس نیست. استاد پژوهشگاه حوزه و دانشگاه اضافه کرد: روانشناسی اساساً دانشی است که مربوط به انسان است و نه مربوط به الهیات و تئولوژی. بخشی از حالات و مسائل انسان‌ها رفتارهای دینی انسان‌هاست. در بخش‌های اول این کتاب به تاریخچه روانشناسی دین پرداخته‌ایم و در فصل‌های بعد به سنجش دین‌داری، پیامدها، آثار و فواید دین‌داری و … پرداختیم. چون این کتاب برای یک ترم درسی است مقداری خلاصه شده است و به این معنا نیست که بحث روانشناسی دین محدود به همین نکات است. وی سپس گفت: قبل از فروید، بعضی دیگر هم در این باره صحبت کرده‌اند. ویلیام جیمز را هم در این زمینه نباید فراموش کنیم. اصل بحث فروید این است که می‌گوید رفتارهای دین‌دارانه، شبیه رفتارهای وسواسی است. همان‌طور که در رفتارهای یک فرد وسواسی یک نظم و وسواسی وجود دارد در اینجا هم همین‌طور است که ریشه آن اضطراب درونی آن فرد است. معتقد است احساس گناهی که در درون انسان‌ها هست این اضطراب را ایجاد می‌کند. آذربایجانی خاطرنشان کرد: پاسخ‌های متعددی به فروید داده شد. مثل یونگ که از دوستان نزدیک فروید است. با اولین نقدی که به فروید می‌کند فروید دوستی خود با او را به هم می‌زند. فروید معتقد بود که زیربنای دین و تمامی فعالیت‌های انسان غریزه جنسی است. یونگ گفت من تاجرهای بسیاری را می‌شناسم که آن‌قدر غرق در تجارت خود هستند که رفتارهای‌شان از غریزه جنسی نشئت نمی‌گیرد. جان مک کواری هم در کتاب تفکر دینی در قرن بیستم» نقدهای جدی به فروید وارد می‌کند. می‌گوید زیربنای دانشی به نام نجوم خرافات بوده است اما کم‌کم از آن دانشی شکل می‌گیرد. پس خاستگاه اولیه موجب ابطال آن معرفت یا پاسخی که انسان‌ها به آن می‌دهند نمی‌شود. وی افزود: یک کشیشی هم در کتاب پندار آینده» می‌گوید فروید نتوانسته معانی بلند گرایشات معنوی انسان‌ها را درک کند. این کتاب را در مقابل یکی از کتاب‌های فروید نوشته است. می‌گوید دین موجب توسعه هنر و … در انسان‌ها می‌شود و بر خلاف فروید که می‌گفت دین در آینده نابود می‌شود دین باقی خواهد ماند و امروز می‌بینیم که همین‌طور است. از نیمه دوم قرن بیستم می‌بینیم که گرایش به دین فزاینده شده و تحقیقات در حوزه دین گسترش پیدا کرده است. آذربایجانی همچنین گفت: برخی نگاه کارکردگرایانه به دین دارند اما این کافی نیست. نگاه عصب‌شناسانه به دین هم وجود دارد که این تقلیل‌گرایی است. ویلیام جیمز در موضوعات مختلف این تقلیل‌گرایی را نقد می‌کند. اگر این فروکاست را بپذیریم انسان را از انسانیت خود جدا کرده‌ایم. نگاه فلسفی و معرفت‌شناسانه هم وجود دارد که در کلام جدید بررسی می‌شود. با نگاه فلسفی واقعیت داشتن خدا و پیامبر را مورد توجه قرار می‌دهند و به دنبال برهان‌هایی هستند که این نگاه نشان می‌دهد غیر از کارکرد دین، آیا واقعیت دارد یا خیر. وی سپس اظهار داشت: تنوع فصولی که در این کتاب می‌بینید مسائل و موضوعاتی است که در قلمرو دانشی به نام روانشناسی دین وجود دارد. یکی از این موضوعات سنجش دین‌داری است. مثلاً شما علاقه‌مند هستید که فرزند شما از لحاظ دین‌داری و معرفت ارتقا پیدا کند. او را در مدرسه‌ای می‌گذارید که از لحاظ معنوی خوب باشد، اما نیاز به سنجش دارید که آیا دین‌داری او بالا رفته یا خیر؟ ابزارهایی در روانشناسی وجود دارد که همان‌طور که هوش یا … را می‌سنجیم این موضوع را هم مورد سنجش قرار می‌دهد. یا در صداوسیما برخی از برنامه‌ها با هدف ارتقای دین‌داری مردم است. ابزاری نیاز داریم که وضعیت دین‌داری مخاطبان برنامه را سنجش کنیم. آذربایجانی ادامه داد: موضوع دیگر این است که آیا دین موجب افزایش سلامت انسان می‌شود یا کاهش آن؟ در روانشناسی دیدگاه‌های مختلف در این زمینه وجود دارد، اما نیاز به سنجش دارد. همچنین آیا دین باعث افزایش خشونت است؟ خشونتی که در برخی دین‌داران مشاهده می‌کنیم آیا از ذات دین‌داری بر می‌خیزد یا مربوط به خوانش ما از دین‌داری یا سوءاستفاده ت‌مداران از دین است؟ سوال دیگر این است که دین‌داری مساوی ایمان است و تک‌بعدی است یا دارای ابعاد است؟ نسبت دین و معنویت را هم برخی بحث کرده‌اند. به نظر می‌رسد نسبت این دو عام و خاص من وجه است. یعنی افرادی داریم که دین دارند اما به تجربیات معنوی توجه ندارند و افراد معنوی هم داریم که به دین توجه ندارند. افرادی هم هستند که هم به دین و هم به معنویت توجه دارند. وی همچنین عنوان کرد: تعریف برخی از معنویت، جستجوی امر قدسی است. برخی امر قدسی را همان خداوند می‌دانند اما ادیان شرقی این نگاه را ندارند. امر قدسی از اول برای انسان‌ها وجود دارد و شیفتگی به آن فراتر از مسائل عادی است. این می‌شود که انسان به سراغ آن می‌رود. روانشناسی دین به این مسائل می‌پردازد که چرا انسان‌ها به سمت دین می‌روند؟ چه آسیب‌هایی در این میان وجود دارد؟ فرایند آن چیست؟ سنجش آن چگونه است؟ منبع:خبرگزاری مهر  تفاوت بین روان‌شناسی دین و روان‌شناسی دینی اولی یک مضاف و مضاف‌الیه است و دومی یک صفت و موصوف (psychology of religion/ religious psychology). به تعبیری در اولی روانشناسی درباره دین و در دومی از دل دین و موصوف به آن است گرچه بحث ما درباره روانشناسی دین است، اما بد نیست سه نکته فرعی در مورد روان‌شناسی دین بگویم.   این پژوهشگر روانشناسی دین با اشاره به نخستین نکته در مورد روان‌شناسی دین عنوان کرد: چنانچه می‌دانید در دنیای غرب بررسی متعددی در مورد سطح دینداری در بین طبقات دانشگاهی صورت گرفته است که از اولین آن کارهای جیمز لوبا و بیت هالامی است. جالب است بدانید که تمام این روان‌شناسان درصدر بی‌اعتقادی بودند و خوشبینانه‌ترین آنها بسیار محدود صرفا خود را معنوی و نه دیندار معرفی کردند. زندی افزود: روان‌شناسی دینی در کشورهای اروپایی بحثی جدی در قالب نظریه و عمل (درمان) است، عمده دلیل هم کثرت دینداران در کشورهایی چون آمریکا است. بنابر آمارهای بسیار، از جمله از سوی موسسه گالوپ در آمریکا بین هشتاد تا نود درصد مردم آمریکا با تمام نوسان متدین و کلیسارو هستند و همین روان‌شناسان را به فکر انداخت که نمی‌توان به مراجع دینی گفت دینداری‌اش را دم در کلینیک پارک کند و سکولار داخل شود روانشناس و مشاور هم بگوید من به دینداری تو کار ندارم، و می‌خواهم تو را تجزیه کرده فقط با مسایل غیردینی تو کار دارم نه با دینی که تمام زندگی ات را با آن تنظیم کرده ای. از این رو می‌بینیم که امروزه یکی از معابرترین انجمن‌های روان‌شناسی دنیا، APA، خودش کتاب ‌های روان‌شناسی دینی از ویلیام وِست، ریچارد اِسکات، پل واتسنِ کوییکر را چاپ می‌کند پژوهشگر روانشناسی دین افزود: دین از خودشناسی و روانشناسی از سلف نالج می‌گوید دین از کف نفس، آن از سلف کنترل؛ این از تقوا، آن از سلف رگیولیشن؛ این از عقل و دل، آن از هشیار و ناهشیار (به ویژه تبیین‌هایی چون بوچی و اِپشتاین)؛ این از آیین‌ها و مناسک، آن از پرکتیس و هوم ورک؛ این از منبر و نصیحت، آن از سلینگ و مشاوره؛ این از گناه آن از اختلال؛ این از کلیسا و کنیسه و کنشت، آن از کلینیک و محیط درمانی؛ این از اصلاح ذات‌البین و آن از زوج درمانی؛ این از جماعت دینی آن از گروه درمانی؛ این از توبه و اعتراف آن از بیان مشکلات؛ این از سعادت، آن از هپی نس و گودلایف؛ این از شمس و مولانا، آن از فرایند انتقال و روابطی چون فروید و یونگ؛ این از خواندن و حفظ کتاب مقدس، آن از خواندن و حفظ دقیق نظریه ها. و هدف هر دو نیز رسیدن به آرامش است. الابذکر الله تطمئن القلوب. زندی با اشاره به نکته دوم بیان داشت: آیا روانشناسی دین دانش تازه‌ای است؟ هم آری و هم نه. به لحاظ مبانی و روش و غایت آری، اما به لحاظ موضوعات نه. می‌دانیم که بحثی در فلسفه علوم هست که تفاوت علوم به چیست؟ آیا به موضوع است یا به روش؟ و یا به کارکرد؟ و یه به تاریخ گذشته و کنونی (یعنی آنچه دانشمندان انجام می‌دهند)؟ بر ایناساس علوم جدید به تمامه بی‌سابقه هستند؛ چون مبانی آنها کاملا بر اساس مبانی فلسفی مدرنیته قرار دارد، به عبارتی اگر آن تقسیم ساده تاریخ اندیشه  بشر به دوران سنت، مدرن و پسامدرن را بپذیریم و برای دوران مدرن هم بین هشت تا سیزده مولفه قایل باشیم و یکی از این‌ها را عقلانیت بی‌حد (نظری و عملی) و سکولاریزم روشی بدانیم، که هیچ محدوده بدون پرسشی را قایل نیست، برای هیچ چیز تقدس فراپرسشی نمی‌شناسد (به تعبیر کانت)، و هرچیزی را ابژه عقلانیت می‌خواهد این دانش‌ها کاملا جدیدند و در سنت نظیر ندارند؛ زیرا مبانی، روش، غایت و حتی زبان آنها متفاوت است.   وی ابراز داشت: اما اگر نگاه به موضوع و محتوا بکنیم مشابهت های بسیاری می بینیم. یک مثال در اینجا ذکر می کنم: مثال: در تبیین علل دینداری در دوران نوجوانی و جوانی چند نظریة مشهور وجود دارد: یکی نظریة هویت اریکسن است و دیگری که اقبال و شواهد پژوهشی بیشتری دارد، نظریة اجتماعی‌سازی/شدن (socialization) که از جامعه‌شناسی وارد روان‌شناسی اجتماعی شده است و بر این اساس است که محیط تربیتی خانه، و سپس مدرسه بیشترین تأثیر را بر نوع و میزان دینداری در نواجوانان و جوانان دارد و نیز مهم ترین متغیر پیش بین در دروان بزرگسالی است. یعنی بر اساس اصول رفتارگرایی و نیز یادگیری مشاهده ای بندورا (بنگرید به فصل پنچم روان شناسی دین بر اساس رویکرد تجربی، اسپیلکا و همکاران).

 

منبع:خبرگزاری رسا

 

 

نقد و بررسی روانشناسی دین از نگاه کارل گوستاو یونگ

تحلیل روانشناسی دین از دیدگاه زیگموند فروید

بررسی اثرات دین بر روی رفتار انسان ها

دین ,روانشناسی ,ی ,، ,هم ,های ,روانشناسی دین ,آن از ,در این ,است که ,این از ,وقتی می‌گوئیم روانشناسی ,انجمن روانشناسی آمریکا

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیگار نیم‌سوز نمونه سوالات برق صنعتی درجه ۱ ماساژ درمانی روستای بکاول Computer programming نمایندگی تعمیرات لوازم خانگی آموزش اینستاگرام اخذ مشاوره و صدور گواهی نامه ایزو مهمترین ها پرهون